در قسمت اول مقاله آثار و فوايد دين موضوعات: هدايت و رحمت، الفت قلب ها، عوامل نگراني و پريشاني و آرامش رواني مورد بحث و بررسي قرار گرفت.
اينك ادامه مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم
ما انزلنا عليك القرآن لتشقي، الا تذكره لمن يخشي
«قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتي، جز اينكه براي هركه مي ترسد، پندي باشد.» (طه3و2)
تشقي از ماده شقاوت ضد «سعادت» است ولي همانگونه كه «راغب» در مفردات مي گويد: گاه مي شود كه اين ماده، به معني رنج و تعب آيد و در آيه فوق منظور همين معني است.
صاحب مجمع البيان درباره اين آيه (ما انزلنا عليك القرآن لتشقي) مي نويسد مشركين به پيامبر مي گفتند، شقي است، خداوند به او فرمود: اي مرد قرآن را به تو نازل نكرده ايم كه شقي گردي، بلكه براي اين است كه آمادگي پيدا كني و بوسيله آن به كرامت دنيا و آخرت نائل گردي.
مضافاً اينكه، اكثر مفسران مي گويند پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) آنقدر در نماز مي ايستاد كه پاي مباركش آماس مي كرد لذا اين آيه نازل شد كه اي رسول گرامي، قرآن را بر تو نازل نكرديم تا خودرا در رنج و مشقت افكني غرض ما اين بود كه مردم خداترس را با قرآن متنبه سازي.
اما آنچه به بحث ما بيشتر مناسب دارد عبارت «تذكره» است. تعبير به «تذكره» از يك سو و «من يخشي» از سوي ديگر اشاره به واقعيت انكارناپذيري دارد. تذكر و يادآوري نشان مي دهد كه خمير مايه همه تعليمات الهي در درون جان انسان و سرنوشت او وجود دارد و تعليمات انبياء آن را بارور مي سازد آنچنانكه گوئي مطلبي را يادآوري مي كند.
توضيح مطلب اينكه استثنائي كه در آيه آمده بيانگر اين مطلب است كه منظور از نزول آيات قرآني تذكر و يادآوري اصول توحيد و فضايل خلقي بخصوص مردمي است كه از شنيدن انذار و تهديد آيات قرآني قلوب آنان به لرزه درمي آيد و از عقوبت شرك و گناهان بيمناك شده و دعوت رسول را مي پذيرند گرچه وظيفه رسول گرامي از قرائت آيات قرآني و قيام به دعوت به اصل توحيد برحسب تحليل درباره بسياري از اجتماعات بشري است با اينكه طنين آيات قرآني و دعوت رسول را شنيده ولي در قلوب آنان كمترين اثري نگذارد در حقيقت مجرد دعوت و اتمام حجت است بر اين اساس غرض اصلي از نزول آيات قرآني و بناگذاري مكتب عالي توحيد درباره دانشجوياني است كه دعوت به توحيد را بپذيرند و از تهديدات آيات به خود آيند و از شرك و گناهان خودداري نموده و از عقوبت پروردگار بهراسند و تعبير به تذكر و يادآوري در موردي صدق مي كند كه واقعه اي را دانسته و فهميده ولي فراموش نموده باشند و در مورد نزول آيات قرآني و دعوت رسول اكرم(ص) به توحيد تعبير به تذكر و يادآوري شده بدين مناسبت است كه اصول و اركان توحيد و عالم برزخ و قيامت كه اساس آيات قرآني و محور دعوت رسول گرامي اسلام است در نهاد بشريت به وديعت سپرده شده است و بشر به حكم فطرت خداداده و خداشناس است ولي بسياري از مردم از نظر سرگرمي به زندگي دنيا از آن غفلت ورزيده بدين جهت نزول آيات قرآني و دعوت رسول به منزله تذكر و يادآوري است به آنچه از فطرت بشر از خداشناسي نهاده شده است.
باتوجه به آيات فوق مي توان گفت كه تمسك به قرآن و پيروي از تعاليم آن (دين داري) باعث بيداري و آگاهي بخشي در انسان گرديده و راه را براي سعادت دنيوي و اخروي هموار مي سازد.
ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون (1)
«در حقيقت، خدا به دادگري و نيكوكاري و بخشش به خويشاوندان فرمان مي دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مي دارد به شما اندرز مي دهد، باشد كه پندگيريد.»(نحل09)
بسياري از امور در انسان ها نشأت گرفته از فطرت انسان است. گرايش هاي انسان به حقيقت، عدالت، زيبايي، پرستش و غيره از مصداق هاي اين مطلب است؛
بديهي است كه دين اسلام بر پايه اين اصول فطرت ثابت بنا شده است. (فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطرالناس عليها لاتبديل لخلق الله ذالك الدين القيم و لاكن اكثر الناس لايعلمون. روم 03). تأييد و تأكيد روي اصول فطري انسان، بسيار در قرآن مشهود است.
در اين آيه خداوند سبحان ضمن تأييد دو اصل عدالت خواهي و احسان، اجراي دقيق آندو را تاكيد مي كند. بطوري كه مي توان گفت در اين آيه شريفه نمونه اي از جامع ترين تعليمات اسلام در زمينه مسائل اجتماعي و انساني و اخلاقي بيان شده است. در اين آيه به شش اصل مهم كه سه اصل جنبه مثبت و سه اصل جنبه منفي دارد، ديده مي شود. در آغاز مي گويد: خداوند فرمان به عدل و احسان مي دهد و (همچنين) بخشش به نزديكان «چه قانوني» از «عدل» وسيعتر و گيراتر و جامع تر تصور مي شود. عدل همان قانون است كه تمام نظام هستي بر محور آن مي گردد، آسمان ها و زمين و همه موجودات با عدالت برپا هستند (بالعدل قامت السماوات و الارض). جامعه انساني كه گوشه كوچكي از اين عالم شمول پهناور است نيز نمي تواند از اين قانون عالم- بركنار باشد و بدون عدل به حيات خود ادامه دهد. مي دانيم عدل به معني واقعي كلمه آنست كه هر چيزي در جاي خود باشد- العدل يضع الامور مواضعها.2
- بنابراين هرگونه انحراف، افراط، تفريط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق ديگران برخلاف اصل عدل است. يك انسان سالم كسي است كه تمام دستگاههاي بدن او هر يك كار خودش را بدون كم و زياد انجام مي دهد، اما به محض اينكه يك يا چند دستگاه در انجام وظيفه كوتاهي كرد يا در مسير تجاوز گام نهاد، فورا آثار اختلال در بدن نمايان مي شود، و بيماري حتمي است، كل جامعه انساني نيز همانند بدن يك انسان است، كه بدون رعايت اصل عدالت بيماري خواهد بود، اما از آنجا كه عدالت با همه قدرت و شكوه و تأثير عميقش در مواقع بحراني و استثنايي به تنهايي كارساز نيست بلافاصله دستور به احسان را پشت سر آن مي آورد. به تعبير روشنتر در طول زندگي انسانها مواقع حساس پيش مي آيد كه حل مشكلات به كمك اصل عدالت به تنهايي امكان پذير نيست، بلكه نياز به ايثار و گذشت و فداكاري دارد، كه با استفاده از اصل «احسان» بايد تحقق يابد.
اين دو اصل (عدالت و احسان) در سازمان بدن يك انسان نيز به طور طبيعي حكومت مي كند، در حالت عادي تمام دستگاههاي بدن نسبت به يكديگر خدمت متقابل دارند و هر عضوي براي كل بدن كار مي كند و از خدمات اعضاي ديگر نيز بهره مند است. (اين همان اصل عدالت است). ولي گاه عضوي مجروح مي شود و توان متقابل را از دست مي دهد، آيا ممكن است در اين حال، بقيه اعضا او را به دست فراموشي بسپارند. به خاطر اينكه از كار افتاده است؟ آيا ممكن است دست از حمايت و تغذيه عضو مجروح بردارند؟ مسلما اين همان احسان است. در كل جامعه اسلامي نيز اين دو حالت بايد حاكم باشد وگرنه جامعه سالمي نيست.
اما مسأله نيكي به نزديكان (ايتاء ذي القربي) در واقع بخشي از مسأله احسان است با اين تفاوت كه احسان در كل جامعه است و اتياء ذي القربي در خصوص خويشاوندان و بستگان كه جامعه كوچك محسوب مي شود و با توجه به اينكه جامعه بزرگ از جامعه كوچكتر يعني جامعه فاميلي تشكيل شده هرگاه اين واحدهاي كوچكتر از انسجام بيشتري برخوردار گردند، اثر آن در كل جامعه ظاهر مي شود.
مسأله كمك به جامعه هاي كوچك (يعني بستگان و خويشاوندان) از آن نظر كه از پشتوانه عاطفي نيرومندي برخوردار است از ضمانت اجرايي بيشتري بهره مند خواهد بود.
خداوند بعد از تكميل اين سه اصل مثبت به سه اصل منفي و منهي مي پردازد و مي گويد (و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي) پيرامون اين تعبيرات سه گانه «فحشاء» و «منكر» و «بغي» نيز مفسران سخن بسيار گفته اند، اما آنچه مناسبتر است با معني لغوي و قرينه مقابله اين صفات با يكديگر به نظم مي رسد آن است كه «فحشاء» اشاره به گناهان پنهاني، «منكر» اشاره به گناهان آشكار و «بغي» هرگونه تجاوز از حق خويش و ظلم و خود برتربيني نسبت به ديگران است. بعضي از مفسران گفته اند: سرچشمه انحرافات اخلاقي، سه قوه است (قوه شهواني، غضبي و نيروي وهمي شيطاني) اما قوه شهواني، انسان را به لذت گيري هرچه بيشتر فرا مي خواند، و غرق در فحشاء و زشتي مي كند. قوه غضبيه، انسان را به انجام منكرات و آزار مردم وامي دارد. اما قوه و هميه شيطانيه، حس برتري طلبي و رياست خواهي و انحصارجوئي و «تجاوز به حقوق ديگران» را در انسان زنده مي كند و او را به اين اعمال وامي دارد. خداوند با تعبيرهاي سه گانه فوق نسبت به طغيان اين غرائز هشدار داده و با يك بيان جامع كه همه انحرافات اخلاقي را دربرمي گيرد به راه حق، هدايت نموده و در پايان آيه، به عنوان تاكيد مجدد روي تمام اين اصول ششگانه مي فرمايد: «خداوند به شما اندرز مي دهد شايد متذكر شويد.» (يعظكم لعلكم تذكرون) آيه فوق به عنوان يك دستورالعمل كلي اسلامي و يكي از مواد قانون اساسي اسلامي و منشور جهاني آن همواره مورد توجه مسلمانان بوده است، تا آنجا كه طبق حديثي، هرگاه امام باقر (عليه السلام) نماز جمعه مي خواند آخرين سخنش در خطبه نماز همين آيه بود و به دنبال آن چنين دعا مي كرد: خداوندا ما را از كساني قرار ده كه اندرزها را مي شنوند و به حالشان مفيد است. سپس از منبر فرود مي آمد.
احياي اصول سه گانه عدل و احسان و ايتاء ذي القربي و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منكر و بغي در سطح جهاني، كافي است كه دنيايي آباد و آرام و خالي از هرگونه بدبختي و فساد بسازيم. خلاصه اينكه در اين آيه اولا: خداوند تعالي مردم را به مكارم اخلاق از عدل و احسان و انفاق امر كرده و از فحشاء و منكر نهي مي فرمايد.
ثانيا: اجتناب از ظلم و ستم واجب است. بايد با ديگران به عدل و رأفت رفتار نمود، انفاق به خويش و اقربا و سايرين در نهان و آشكار ضروري است.
ثالثا: برتري فروشي و تكبر حرام بوده و بايد از آن اجتناب كرد.
من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون.
هر كس- از مردم يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعا او را با زندگي پاكيزه اي حيات (حقيقي) مي بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مي دادند پاداش خواهيم داد.(نمل 79)
اين آيه وعده زيبايي به زنان و مردان مؤمن مي دهد، كه عمل صالح كنند و در اين وعده جميل فرقي ميان زنان و مردان در قبول ايمانشان و در اثر اعمال صالحشان كه همان زنده شدن به حيات طيبه و اجر به بهتر از عمل است نگذاشته و اين تسويه ميان مرد و زن علي رغم بنايي است كه بيشتر غيرموحدين و اهل كتاب از يهود و انصاري داشتند و زنان را از تمامي مزاياي ديني و يا بيشتر آن محروم مي دانستند و مرتبه زنان را از مرتبه مردان پايين تر مي پنداشتند، و آنان را در وضعي قرار داده بودند كه به هيچ وجه قابل ارتقاء نبود، پس اينكه فرمود: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن» حكمي است كلي نظير تأسيس قاعده اي براي هر كس كه عمل صالح كند، حالا هر كه مي خواهد باشد، تنها مقيدش كرده به اينكه صاحب عمل، مؤمن باشد و اين قيد به معناي شرط است، زيرا عمل در كسي كه مؤمن نيست حبط و باطل مي شود و اثري بر آن مرتبت نيست زيرا خداي تعالي فرموده: و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله.
در جمله فلنحيينه حياه طيبه. حيات به معناي جان انداختن در چيز و افاضه حيات به آن است پس اين آيه با صراحت لفظش دلالت دارد بر اين كه خداي تعالي مؤمني را كه عمل صالح كند به حيات جديدي غير آن حياتي كه به ديگران نيز داده زنده مي كند و مقصود اين نيست كه حياتش را تغيير مي دهد. مثلاً حيات خبيث او را مبدل به حيات طبيعي مي كند كه اصل حيات همان حيات عمومي باشد و صفتش را تغيير دهد زيرا اگر مقصود اين بود كافي بود كه بفرمايد: «ما حيات او را طيب مي كنيم» ولي اينطور نفرمود بلكه فرمود: «ما او را به حياتي طيب زنده مي سازيم.»
از ويژگي هاي اين حيات طيب اين است مؤمن با ياري خداوند علم و قدرت جديد و تازه اي مي يابد كه او را آماده مي سازد كه اشياء را آنچنان كه هستند ببيند و اشياء را به دو دسته تقسيم مي كند يكي حق و باقي و ديگري باطل و فاني، وقتي مؤمن اين دو را از هم متمايز ديد از صميم قلبش از باطل فاني همان زندگي مادي دنياو نقش و نگارهاي فريبنده و فتانه اش مي باشد اعراض نموده به عزت خداطلب عزت مي كند، وقتي عزتش از خدا شد ديگر شيطان با وسوسه هايش، و نفس اماره با هواي و هوسهايش، و دنيا با فريبندگي هايش نمي تواند او را ذليل و خوار كند زيرا با چشم بصيرتي كه يافته است بطلان متاع دنيا و فناي نعمتهاي آن را مي بيند.
اين چنين انساني در نفس خود نور و كمال و قوت و عزت و لذت و سروري درك مي كند كه نمي توان اندازه اش را معين كرد نمي توان گفت كه چگونه است و چگونه چنين باشد حال آنكه مستغرق در حيات دائمي و زوال ناپذير و نعمتي باقي و فناناپذير، و نعمتي خالص از الم و كدورت، و خير و سعادت غير مشوب به شقاوت است و اين ادعا، خود حقيقي است كه عقل و اعتبار هم مؤيد آن است.
خداوند اين آثار را بر حياتي مترتب كرده كه آن را مختص به مردم با ايمان و داراي عمل صالح دانسته، حياتي است حقيقي و واقعي و جديد كه خدا آن را به كساني كه سزاوارند افاضه مي فرمايد. چنين افرادي زندگي شان قويتر و روشن تر و واجد آثار بيشتر است. با اين وصف علت آنكه چرا آن زندگي را با وصف طيب توصيف فرموده روشن مي شود. گويا همانطور كه روشن كرديم حياتي است خالص كه خباثتي در آن نيست كه فاسدش كند و يا آثارش را تباه سازد.
نتيجه اجتماعي حيات طيبه تحقق جامعه اي قرين با آرامش، امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستي، تعاون و مفاهيم سازنده انساني خواهد بود و از نابسامانيها و درد و رنجهايي كه بر اثر اسكتبار و ظلم و طغيان و هواپرستي و انحصارطلبي به وجود مي آيد و آسمان زندگي را تيره و تار مي سازد در امان است.
و من يسلم وجهه الي الله و هو محسن فقداستمسك بالعروه الوثقي و الي الله عاقبه الامور.
و هر كس خود را - در حالي كه نيكوكار باشد- تسليم خدا كند، قطعاً در ريسمان استوارتري چنگ در زده و فرجام كارها به سوي خداست. (لقمان 22)
منظور از «تسليم وجه براي خدا» در حقيقت اشاره به وجه كامل با تمام وجود به ذات پاك پروردگار است زيرا «وجه» (به معناي صورت) به خاطر آن است كه شريف ترين عضو بدن و مركز مهم ترين حواس انسان است به عنوان كنايه از ذات او به كار مي رود. تعبير به «هو محسن» از قبيل ذكر اعمال صالح بعد از ايمان است. كلمه «عروه الوثقي» به معناي دست آويزي است كه قابل جدا شدن نباشد. چنگ زدن به دستگيره محكم تشبيه لطيفي از اين حقيقت است كه انسان براي نجات از قعر دره ماديگري و ارتقاء به بلندترين قله هاي معرفت و معنويت و روحانيت نياز به يك وسيله محكم و مطمئن دارد اين وسيله چيزي جز ايمان و عمل صالح نيست. غير آن همه پوسيده و پاره شدني است و مايه سقوط و مرگ است، علاوه بر اين آنچه باقي مي ماند اين وسيله است و بقيه نابود شدني است. و لذا در پايان آيه مي فرمايد: «عاقبت همه كارها به سوي اوست (و الي الله عاقبه الامور) در اينكه محسن كيست و چه ويژگيهايي بايد داشته باشد خداوند در اول سوره لقمان مي فرمايد: «هدي و رحمه للمحسنين، الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكاه و هم بالاخره هم يوقنون» با اين وصف محسنين كساني هستند كه نماز مي خوانند و زكات مي دهند، در حالي كه به آخرت يقين دارند. نتيجه آيه اينكه هر كس خدا را يگانه بداند و با يقين به معاد عمل صالح انجام دهد، او اهل نجات است و سرانجام هلاك نخواهد شد چون سرانجامش به سوي خداست و هم او وعده نجات و رستگاريش داده است.
صاحب تفسير جامع به نقل از كتاب كافي مي نويسد:
«در كافي ذيل آيه «و من يسلم وجهه الي الله» از حضرت علي ابن الحسين امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده كه فرمود: مراد از عروه الوثقي دوستي آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. ابن بابويه از ابن عباس روايت كرده گفت: رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كسي كه مايل باشد به ريسمان محكم خدا كه هرگز گسستني نيست چنگ بزند بايد به دامن ولايت برادر و ولي من علي بن ابيطالب عليه السلام چنگ بزند، هر كه او را دوست بدارد هلاك نشود و هر كس او را دشمن بداند روي نجات نبيند. اين حديث را عامه بطرق عديده نقل نموده اند. ابن شهر آشوب از انس بن مالك روايت كرده كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود آيه فوق در حق اميرالمؤمنين(عليه السلام) نازل شده و آن حضرت كسي است كه روي تسليم و رضا به سوي خدا نموده و نيكوكاري را پيشه خود قرار داده و از حضرت رضا (عليه السلام) روايت كرده فرمود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود: بزودي بعد از من فتنه اي پديدار مي شود كه جهان را تاريك گرداند هر كس بخواهد از آن فتنه نجات يابد بايد به ريسمان محكم پروردگار چنگ بزند. اصحاب حضورش عرض كردند ريسمان محكم خدا چيست؟ فرمود: ولايت سيدالوصيين است. پرسش كردند او چه شخصي است؟ فرمود: مولاي مسلمين و امام آنها است مجدداً سؤال نمودند اي پيغمبر خدا امام و مولاي مسلمين كيست و بعد از شما چه شخصي است. فرمود: برادرم علي بن ابيطالب عليه السلام مي باشد. و اين حديث را نيز عامه بطريق عديده نقل نموده اند.(3) البته اين تفسيرها بيان مصداقهاي روشن است و منافات با مصاديق ديگري همچون توحيد و تقوي و ساير مطالب مذكور پيرامون اين آيه ندارد.
و من يتق الله يجعل له مخرجا.
«و هر كس از خدا پروا كند، (خدا) براي او راه بيرون شدني قرار مي دهد.» (طلاق 2)
توضيح اينكه هر كه از گناهان بپرهيزد پروردگار او را از شبهات و گناهان رهايي بخشد و از سكرات هنگام مرگ و از سختي هاي روز قيامت ايمن گردد و از رسول اكرم صلي الله عليه وآله رسيده كه فرمود: هر كه زياد طلب مغفرت از پروردگار بنمايد او را از هر غم و اندوه نجات بخشد و از هرگونه ضيق و سختي و خطر در زندگي او را ايمن فرمايد.
و از «ابي ذر غفاري» از رسول صلي الله عليه و آله روايت نمود كه مي فرمود: من آيه اي را به مردم اعلام مي نمايم چنانچه از آن پيروي نمايند آنان را كفايت كند و آن آيه «و من يتق الله يجعل له مخرجا» است.
منظور آيه آن است كه هركس از گناهان بپرهيزد پروردگار او را از خطر حوادث دنيا ايمن فرمايد. تقوي از «وقايت» گرفته به معناي خودداري از انديشه و شائبه شرك و از گناهان و از رذايل اخلاقي است كه از هرگونه تمرد و مخالفت پرهيز نمايد. تقوي مرتبه كامل از ايمان و التزام به اداء وظايف ديني و اجتناب از محرمات است و نيروي خويشتنداري از مخالفت پروردگار است. و اينكه شعار خود را عبوديت قرار دهد و آنچه را كه پروردگار درباره او خواسته و اراده فرموده آنرا بخواهند و اجرا نمايند بلكه خود و حركات ارادي و افعال اختياري خود را قائم به ساحت پروردگار بداند و هرگونه درباره او تصرف نمايد بپذيرد و همانطور كه برحسب ذات و تكوين درحيطه قدرت و اراده پروردگار است برحسب اراده قلبي و حركات جوارحي و اطاعت نيز طبق خواسته و معرض تدبير ساحت پروردگار، خود را قرار دهند آنگاه پروردگار نيز از نظر صلاحيت و شايستگي خود را ولي او معرفي نموده و زمام تدبير امور را دردست داشته و نيازهاي او را تامين خواهد فرمود. (يجعل له مخرجا) جواب و جزاء شرط است و بيان لازم نيروي تقوي و خويشتن داري از شائبه شركت و از ارتكاب گناهان و التزام به فضايل اخلاقي است. با اين چنين نيرويي هرگز از اوهام و تمايلات نفساني پيروي نخواهد نمود و محكوم خيالات بي پايه در زندگي نخواهدشد و با چنين نيروي تقوي همه گونه نيازهاي او در زندگي برآورده خواهدشد و به سهولت مي تواند وسايل آسايش زندگي خود را فراهم آورد و به كمال و سعادت حقيقي نائل آمد.
رسول اكرم(ص) درباره آيه (و من يتق الله يجعل له مخرجا) مي فرمود: از شبهات دنيا و نيز از سكرات مرگ و نيز از شدائد روز قيامت ايمن خواهدبود.(4)
يا ايهاالذين آمنوا ان تتقوالله يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم و يغفرلكم والله ذوالفضل العظيم.
«اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر از خدا پروا داريد، براي شما (نيروي) تشخيص (حق از باطل) قرار مي دهد و گناهانتان را از شما مي زدايد و شما را مي آمرزد و خدا داراي بخشش بزرگ است.» (انفال92)
معناي تقوا در سابق ذكر شد. «فرقان» به معناي چيزي است كه ميام دو چيز فرق مي گذارد و آن در آيه مورد بحث به قرينه و سياق و تفريعش بر تقوي فرقان ميان حق و باطل است.(5) چه در اعتقادات و چه در عمل، فرقان در اعتقادات جداكردن ايمان و هدايت است از كفر و ضلالت و در عمل جداكردن اطاعت و هر عمل مورد خشنودي خداست. از معصيت و هر عملي كه موجب غضب او باشد و فرقان در رأي و نظر جداكردن فكرصحيح است از فكر باطل. همه اينها نتيجه و ميوه اي است كه از درخت تقوي به دست مي آيد به عبارت ديگر اين جمله كوتاه و پرمعنا يكي از مهمترين مسائل سرنوشت ساز انسان را بيان كرده و آن اينكه در مسير الهي كه انسان به سوي پيروزي ها مي رود هميشه پرتگاهها و بيراهه هايي وجود دارد كه اگر آنها را به خوبي نبيند و نشناسد و پرهيز نكند چنان سقوط مي كند كه اثري از او باقي نمي ماند. در اين راه مهمترين مسئله شناخت حق و باطل، شناخت نيك و بد، شناخت دوست و دشمن، شناخت مفيد و زيان بخش وشناخت عوامل سعادت و بدبختي است.
اگر براستي انسان اين حقايق را بخوبي بشناسد رسيدن به مقصود براي او آسان است. مشكل اين است كه در بسياري از اينگونه موارد انسان گرفتار اشتباه مي شود، باطل را به جاي حق مي پندارد و دشمن را به جاي دوست انتخاب مي كند و بيراهه را شاهراه در اينجا ديد و درك نيرومندي و نور امنيت و روشن بين فوق العاده لازم است.
آيه فوق مي گويد: اين ديد و درك ثمره درخت تقوي است اما چگونه تقوي پرهيز از گناه و هوي وهوس به انسان چنين ديد و دركي مي دهد شايد براي بعضي مبهم باشد اما كمي دقت پيوند ميان اين دو را روشن مي سازد توضيح اينكه اولاً نيروي عقل انسان به قدر كافي براي درك حقايق آماده است. ولي پرده هايي از حرص و طمع و شهوت و خودبيني و عشق هاي افراطي به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سياهي درمقابل ديده عقل آشكار مي گردد و يا مانند غبار غليظي فضاي اطراف را مي پوشاند و پـيداست كه درچنين محيط تاريكي انسان چهره حق و باطل را نمي تواند بنگرد. اما اگر با آب تقوي اين غبار زدوده شود و اين دود سياه و تاريك از ميان برود ديدن چهره حق آسان است.
ثانياً: مي دانيم كه هر كمالي درهر جا وجود دارد. پرتوي از كمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزديك تر شود پـرتو نيرومندتري از آن كمال مطلق دروجود او انعكاس خواهد يافت. روي اين حساب همه علم و دانش انسان از علم و دانش او سرچشمه مي گيرد و هرگاه انسان درپرتو تقوي و پرهيز از گناه و هوي و هوس به او نزديك تر شود و قطره وجود خود را به اقيانوس بيكران هستي او پيوند دهد سهم بيشتري از آن علم و دانش خواهد گرفت.
بر همين اساس درطول تاريخ درحالات مردان و زنان پرهيزگار روشن بيني هايي مشاهده مي كنيم كه هرگز از طريق علم و دانش معمولي قابل درك نيست. آنها بسياري از حوادث را كه در لابلاي آشوبهاي اجتماعي كه ريشه آن ناشناخته بود بخوبي مي شناختند و چهره هاي منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فريبنده مي ديدند اين اثر عجيب تقوي در شناخت واقعي و ديد و درك انسانها در بسياري از روايات و آيات ديگر نيز آمده است. در سوره بقره آيه 282 اتقوا الله و يعلمكم الله، تقوي پيشه كنيد وخداوند به شما تعليم مي دهد. امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: زمين خوردن عقل ها غالباً به خاطر برق طمع است كه چشم عقل را از كار مي اندازد.
ثالثاً: ازنظر تجزيه و تحليل عقلي نيز پيوند ميان تقوي و درك حقايق قابل فهم است. زيرا مثلاً جوامعي كه بر محور هوي و هوس مي گردد و دستگاههاي تبليغاتي آنها در مسير دامن زدن به همين هوي و هوسها گام برمي دارد، روزنامه ها در اوج فساد مي شوند، راديوها بلند گوي آلودگي و انحرافات مي گردند و تلويزيون ها درخدمت هوي و هوسند. بديهي است درچنين جامعه اي تميز حق از باطل و خوب از ديد براي غالب مردم بسيار مشكل است، بنابراين آن بي تقوايي سرچشمه اين فقدان تشخيص و يا سوء تشخيص است و يا في المثل درخانواده اي كه تقوي نيست و كودكان درمحيط آلوده پرورش مي يابند و از همان طفوليت به فساد و
بي بند و باري خو مي گيرند در آينده كه بزرگ مي شوند تشخيص نيكي ها از بديها براي آنها مشكل مي شود. اصولاً به كار افتادن نيروها و انرژي ها و هدررفتن اين سرمايه ها در راه گناه موجب مي شود كه مردم از نظر درك و اطلاع در سطحي پايين قرارگيرند و افكار منحطي داشته باشند هرچند در صنايع و زندگي مادي پيشروي كنند. بنابر اين به خوبي مي بيني كه هر بي تقوايي سرچشمه يك نوع ناآگاهي و يا سوء تشخيص است. به همين جهت در دنياي ماشيني امروز جوامعي را مشاهده مي كنيم كه از نظر علم و صنعت بسيار پيشرفته اند ولي در زندگي روزانه خود چنان گرفتار نابسامانيها و تضادهاي وحشتناكي هستند كه انسان تعجب مي كند. اينها همه عظمت اين گفته قرآن را نشان مي سازد
با توجه به اينكه تقوي منحصر به تقواي عملي نيست بلكه تقواي فكر و عقلي را شامل مي شود اين حقيقت آشكار خواهد شد. تقوي فكري در برابر بي بند و باري فكري به اين معناست كه ما در مطالعات خود به دنبال مدارك صحيح و مطالب اصيل برويم و بدون تحقيق كافي و دقت لازم در هيچ مساله اي اظهار عقيده نكنيم. آنها كه تقواي فكري به كار مي بندند بدون شك بسيار آشكانتر از افراد بي بند و بار به نتايج صحيح مي رسند ولي آنها كه در انتخاب مدارك و طرز استدلال بي بند و بارند اشتباهاتشان فوق العاده زياد است.
ما مطلب مهمي كه بايد جداً به آن توجه داشت و مانند بسياري ديگر از مفاهيم سازنده اسلامي در ميان ما مسلمانان دستخوش تحريف شده بسيارند كه خيال مي كنند آدم با تقوي كسي است كه زياد بدن و لباس خود را آب بكشد و همه كس و همه چيز را نجس و مشكوك بداند و در مسائل اجتماعي به انزوا در آيد و دست به سياه و سفيد نزند، و در برابر هر مسأله سكوت اختيار كند، اينگونه تفسيرهاي غلط براي تقوا و پرهيزكاري در واقع يكي از عوامل انحطاط جوامع اسلامي محسوب مي گردد چنين تقوايي نه آگاهي مي آفريند و نه روشن بيني و فرقان و جدائي حق از باطل را در پي دارد.
ان الذين امنوا و عملو الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا خالدين فيها لايبغون غنها حولا.
بي گمان كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، باغهاي فردوس جايگاه پذيرايي آنان است. جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمي كنند. (كهف 701 و 801)
عكس العمل انسان ها در مقابل دستورات رهايي بخش خداوند متعال متفاوت است؛ عده اي ضمن ايمان به او به انجام اوامر الهي مي پردازند و گروهي نيز در جهت مخالف دستورات الهي گام برداشته و طريق كفر را بر مي گزينند قرآن به صراحت نتيجه اين گروه ها را بيان مي كند.
خداوند در اين آيه شريفه در بيان سرانجام متقين و آنهايي كه عمل صالح مي كنند اينچنين متذكر مي شود كه در مقابل كفار كه از عمرشان خسران و زيان بردند و اعمالشان حيط گرديد و جايگاه آنان جهنم است كسانيكه به آيات الهي ايمان آوردند و اعمال نيكو نموده اند محل نزول و ورودشان بهشت فردوس خواهد بود. به كلمه فردوس هم ضمير مذكر برمي گردد هم ضمير مونث و به طوري كه گفته شد كلمه ايست رومي به معناي «بستان» و بعضي ها گفته اند كلمه ايست سرياني به معناي تاكستان و اصل آن «فرداس» بوده و بعضي ديگر گفته اند كلمه ايست سرياني به معناي باغ انگور. بعضي گفته اند كلمه ايست عربي به معناي باغ پردرختي كه بيشتر درختان آن انگور باشد. 6
از «نزولا» چنين استفاده مي توان نمود كه بهشت فردوس پيش كشي و پيش قدمي مؤمنين نيكوكار است و جايگاه آنها بالاتر آنست. 7 فردوس چنانچه مفسرين تفسير نموده اند از محل اعلاي بهشتي است و (جنات) را به صيغه جمع آورده نه مفرد شايد اشاره به عظمت و شمول بهشت فردوس است.بهشت فردوس بهشتي است مشتمل بر چندين بوستان كه جامع تمام نعمتهاي بهشتي است از اشجار و ميوه جات و گلها و رياحين و انهار و باقي نعمتها از جسماني و روحاني.
فردوس جاي چه كساني است؟ فردوس چنانچه گفته شد برترين جاي بهشت است. فردوس منزلگاه افراد با ايمان و صاحبان اعمال صالح است. اگر چنين است مناطق ديگر نبايد ساكناني داشته باشد، چرا كه غيرمؤمن را در بهشت راهي نيست. در پاسخ اين سؤال مي توان گفت كه آيات فوق به هر فردي كه ايمان دارد و عمل صالح دارد اشاره نمي كند بلكه درجه والائي از نظر ايمان و عمل صالح را معيار براي دخول در فردوس قرارداده، هر چند ظاهر آيه مطلق است، اما توجه به مفهوم آن را مقيد مي كند. لذا در سوره مؤمنون كه صفات وارثان فردوس را بيان مي كند حد اعلائي از صفات مؤمنان را ذكر كرده كه در همه افراد وجود ندارد و اين خود قرينه ايست بر اينكه ساكنان فردوس علاوه بر ايمان و عمل و صالح بايد داراي صفات ممتازي باشند.
1- نمونه ج 3 ص 82
2- نهج البلاغه حكمت 734
3- تفسير جامع ج 5 ص 592
4- انوار درخشان ج 61 ص 534
5- الميزان ج 9 ص 07
6- همان ج 31 ص 945
7- مخزن العرفان ج 01 ص 68